سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
JavaScript Codes
   RSS  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ

تابستان 1387 - ستاره غریب

نیم دیگر... (سه شنبه 87/5/22 ساعت 11:3 عصر)

می خواستم که اول من باشید، می خواستم که آخر من...هستید
با نامتان شروع شدم انگار...اصلا سراسر من هستید
وقتی که نیستید پریشانی هی چنگ می زند به تمام من
بی تو همیشه گمشده ای دارم انگار نیم دیگر من هستید
در من حلول کرده ای و این بار حس می کنم تولد دیگر را
از سینه ی صدای تو می نوشم، حس می کنم که مادر من هستید
بی شبهه می پرستمتان آخر اینجا شما نماد خداوندید
باید که قبله سمت شما باشد وقتی که در برابر من هستید
بی تو چقدر گم شده بودم در آشوب وهم و وسوسه و تکرار
در نقطه ی تو جمع شدم انگار آیینه ی مقعر من هستید
بودن، رسیدن، آمدن، آسودن، رفتن، گریستتن،شدن،افزودن
این واژه ها به کار نمی آیند، وقتی شما که مصدر من هستید-
اینجا نشسته اید به جای من، در بیت های خسته، خدای من
اصلا تویی که شاعر این شعری
اصلا تو نیم دیگر من هستی!

زینب چوغادری


  • نویسنده: ستاره غریب

  • نظرات دیگران ( )

  • سهم تو؟ (سه شنبه 87/4/25 ساعت 5:39 صبح)

     

    خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

    نخواست او به من خسته _بی گمان_ برسد

    شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

    کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

    چه میکنی اگر او را که خواستی یک عمر

    به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...

    رها کنی برود از دلت جدا بشود

    به آنکه دوست ترش داشته ، به آن برسد

    رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

    خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد

    گلا یه ای نکنی بغض خویش را بخوری

    که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

    خدا کند که... نه ! نفرین نمیکنم ... نکند

    به او که عاشق او بوده ام زیان برسد

    خدا کندفقط این عشق از سرم برود

    خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

    زنده یاد نجمه ی زارع


  • نویسنده: ستاره غریب

  • نظرات دیگران ( )

  • دچار (پنج شنبه 87/4/20 ساعت 7:59 صبح)

     

    تا به حال شده حس کنی مدام درد داری ؛ روز، شب، خواب، بیداری واست فرق نکنه  و همه چیز تو زندگیت تکرار این کلمه سه حرفی باشه. انگار که داری در امتداد تاریکی مطق گام بر می داری، نه می دونی چرا شروع شده و نه میفهمی کی تموم می شه  . فقط محکومی که ادامه بدی  و تا جایی که توان داری بری، اونقدر بری که دیگه فراموش کنی  از کجا شروع شد یا از کی شروع شد و یا به یادگار از کی باقی موند . فقط می دونی که هست و چاره ای نداری باید تحملش کنی .

     غم انگیزترین نکته می دونی چیه؟ اینکه هنوز از یاد نبرده باشی این درد یادگار از کسیه که بی تردید دچارت شده . اونوقته که دلت می خواد بارون بی امانو یکریز  بباره بباره بباره . و تو سرشار از این درد بی وقفه، به شعرهای سهراب پناه ببری . و به امید روزی باشی که خدای مهربون اون ماهیه کوچولوی تنها رو به این آبی  بیکران برگردونه...

    خیال می کنم

    دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

     دچار یعنی

    عاشق

    و فکر کن که چه تنهاست

    اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد.

    …!چه فکر نازک غمناکی

    نه وصل ممکن نیست 

    همیشه فاصله ای هست ...

    همیشه فاصله ای هست.

    دچار باید بود

    و گرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف

    حرام خواهد شد.

    و عشق

    سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.

    و عشق

    صدای فاصله هاست.

    صدای فاصله هایی که

            …غرق ابهامند

    سهراب سپهری

     


  • نویسنده: ستاره غریب

  • نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    بدون شرح
    بهار را باور کن
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 9 بازدید
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدیدها: 105090 بازدید
  •   درباره من
  • تابستان 1387 - ستاره غریب
    مدیر وبلاگ : ستاره غریب[28]
    نویسندگان وبلاگ :
    ستایش
    ستایش[10]

  •   لوگوی وبلاگ من
  • تابستان 1387 - ستاره غریب
  •   مطالب بایگانی شده
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من

  •   آهنگ وبلاگ من