تا به حال شده حس کنی مدام درد داری ؛ روز، شب، خواب، بیداری واست فرق نکنه و همه چیز تو زندگیت تکرار این کلمه سه حرفی باشه. انگار که داری در امتداد تاریکی مطق گام بر می داری، نه می دونی چرا شروع شده و نه میفهمی کی تموم می شه . فقط محکومی که ادامه بدی و تا جایی که توان داری بری، اونقدر بری که دیگه فراموش کنی از کجا شروع شد یا از کی شروع شد و یا به یادگار از کی باقی موند . فقط می دونی که هست و چاره ای نداری باید تحملش کنی .
غم انگیزترین نکته می دونی چیه؟ اینکه هنوز از یاد نبرده باشی این درد یادگار از کسیه که بی تردید دچارت شده . اونوقته که دلت می خواد بارون بی امانو یکریز بباره بباره بباره . و تو سرشار از این درد بی وقفه، به شعرهای سهراب پناه ببری . و به امید روزی باشی که خدای مهربون اون ماهیه کوچولوی تنها رو به این آبی بیکران برگردونه...
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
دچار یعنی
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد.
…!چه فکر نازک غمناکی
نه وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست ...
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه ی حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
…غرق ابهامند
سهراب سپهری
|